سر دیگری بر دار
آویخته
و کودکی (کودکی ای)
که به آرامی ربوده می شود...
و اگر{فقط} خشونت است
که چنین سکوتی را باعث می شود
که را به اشتباه تهمت می زنیم !
وقتی میبینی من که
{بانی این مصیبت} نیستم
خانواده ام هم همینطور {گویی این بلا اصلا از ماها نبوده !!!}
در سرت، در فکرت...
هنوز می جنگند
با تانکها و بمب
هایشان
با بمبها و تفنگهاشان
در درونت، در ذهنت، هنوز گریه میکنند
در سرت
در ذهنت
زامبی زامبی زامبی ی
ی
در سر چه داری ؟
در سرت
مردگان متحرک
مردگان متحرک مردگان متحرک ...
مادری {مهد تمدن}
دیگر درخود می شکند
قلبت {وجودت، احساست، هستیت} تسلیم شده
آنگاه که خشونت موجب می شود چنین سکوتی را
ما را اشتباه تصور
کرده اند
این همان دردی است که سالهاست ادامه داشته
در سرت، در ذهنت هنوز میجنگند
|
Another head hangs lowly Child is slowly taken And if violence causes the
silence Who are we mistaking But you see it's not me It's not my family In your head in your head They are fighting With their tanks and their
bombs And their bombs and their
guns In your head in your head they are
cryingIn your head In your head Zombie zombie zombie ei ei What's in your head In your head. Zombie, zombie, zombie ei, ei... Another mother's breakin', Heart is taken over When the violence causes
silence We must be mistaken It's the same old thing since
1916 In your head in your head They're still fighting
|