فکر گمشده

سرگشته در خود ، ایستاده ام بر بلندای ویرانه های رویاهای ناتمام خویش - I'm Standing Above the Ruins of My Incomplete Dreams

فکر گمشده

سرگشته در خود ، ایستاده ام بر بلندای ویرانه های رویاهای ناتمام خویش - I'm Standing Above the Ruins of My Incomplete Dreams

خودکشی

در نظرخانه مسکوت هرز نوشته پیشین، دوستی کلمات امیدوار کننده و صحبتهای زیبایی را بر بلندای سنگ نوشته ام، حک کرده بود و به یادگار گذاشته بود و به یاد آوردم دیگرانی را نیز که از تلخی و غم آلودی این فضا و مطالبم گفته بودند. کلمات زیبا را آسان می توان یافت و در کنار هم آرمیدشان: قلب، عشق، لبخند، امید، خوشبختی، هدف، ایمان، زندگی زیباست، مرگ دروغ است. لیک اینجا نه میانه عشق بود و نه حدیث تلخی زندگی. اینجا نه شعرواره زیباییهاست و نه گذر امید دادنها و دل خوش کردنها. اینجا صحبت مرگ اختیار بود و خود نبودن. اینجا حقیقت فاصله ها بود میان من و خود. اینجا مجال یادآوری اسارت بود، برای آنانکه خود را آزاد می پندارند و نیستند. این مختصر نوشته درد دل حقیقتی از ما بود که در درون خود محبوسش می کنیم و نمی توانیم آزادش کنیم و هراسانیم که رهاییش، پاهای بسته مان را به بالهای آزادی مبدل سازد، که دگر توان مهارش نباشد و شکار شکارچیان آزادی گردیم. این چرکنویس، حدیث منی بود که با اختیار انتخاب می کند و یکی از همین انتخابهایش، اختیارش را به دست میگیرد و پس از آن، برایش انتخاب می شود. این تکه فکر باطله، صحبت عمری بود که نمی دانیمش، درد زخمی بود که نمی بینیمش. اینجا صحبت رنج دور بودن از آنچه می خواهیم باشیم و نیستیم بود، صحبت حقارت جسم ناتوانمان در برابر روح سرکش و جسور و بزرگمان بود و رنج اسارت این خود حقیقی و روح بزرگ و افکار والا، در من حقیر وجودی که نمی گذارد با آن قوانین و عقاید برتر خود زندگی کنیم. اینجا میکده شعرهای مست و شاد نیست. اینجا نشئه خانه روح است و فکر های سرگردان و پریشان بی جوابی که نمی خواهیم حتی نگاهشان کنیم. اینجا شکنجه خانه ذهنی است، که افکارش را، نه، خودیتش را گم کرده است. اینجا شکنجه خانه ایست، برای مجازات اندیشه بلندی که خودکشی کرده است. برای اختیاری، که مختارش نیستیم. برای حقیقتی که نتوانست باشد و مجال دیده شدن نیافت. برای رویاهایی، که اندیشه ام ساخت و جسم کوچکم نابودشان کرد. اینجا اعترافکده بازجویی از ته مانده های خودیست، که دیگر نیست.

(Suicide Solution) Blizzard of Ozz Album-By Ozzy Osbourne,Randy Rhoads,Bob Daisley-1980 (Ozzy Osbourne)

شراب هم خوب است ولی ویسکی سریعتر است
خودکشی با خوردن الکل آهسته و کند است
پس یک بطری بگیر و غصه هایت را غرق کن
و این فرداهایت را نابود می کند.

شیطان فکر می کند و انجام می دهد
سرد و تنها، بر خرابه ها معلق و رهایی
فکر کردی از دست ماشین درو فرار کرده ای
اما تو را توان رهایی از دست آفریدگار نیست

حالا گویی در یک بطری زندگی می کنی{محدود شده ای}
و دروگر با آخرین سرعت پیش میرود{برای نابودی تو}
تو را می گیرد، اما دیگر تو نمی بینی و نمی دانی
که این ماشین درو{که از آن می گریزی} خود تویی، منم

ًًقوانین را درهم شکن، درهارا بکوب {به همه چیز چنگ بزن}
اما کسی در خانه نیست
تختت را آماده کن، بگذار سرت {فکرت} استراحت کند
اما تو آنجا دروغ می گویی و ناله و زاری  می کنی
کجا پنهان شوی، تنها راه نجات باقی، خود کشی است
آیا می دانی اینجا چه خبر است ؟

Wine is fine but whiskeys quicker
Suicide is slow with liquor
Take a bottle and drown your sorrows
Then it floods away tomorrows

Evil thoughts and evil doings
Cold, alone you hang in ruins
Thought that youd escape the reaper
You cant escape the master keeper

Now you live inside a bottle
The reapers traveling at full throttle
Its catching you but you dont see
The reaper is you and the reaper is me

Breaking laws, knocking doors
But theres no one at home
Made your bed, rest your head
But you lie there and moan
Where to hide, suicide is the only way out
Dont you know what its really about